اردیبهشت ۱۳۹۸ حوالی خیابان وحدت اسلامی
محمد خسروی درخواستی برای حوالی خاوران دریافت میکند. درخواست را قبول کرده و به مبداء سفر میرود. مرد جوانی به همراه همسرش سوار خودرو میشوند. پس از چند لحظه همسرِ مرد جوان که باردار است، نالهای سر میدهد و مرد با حالتی خجالتزده نگاهش را از چشمان محمد خسروی میدزدد. نالهها رفتهرفته بلندتر میشوند و مرد جوان با شرمندگی از محمد پوزش میخواهد. محمد رو به مرد میکند و میگوید: «مسئلهای نیست، بذارین راحت باشن، ایشون هم جای خواهر ماست.»
تولد دوم
به بیمارستان میرسند و تیم پزشکی بیمعطلی به سمت ماشین محمد میدود و افراد تیم اطراف ماشین را با حائل سفیدرنگی میپوشانند. محمد که از ماشینش دور شده و در سوی دیگر ایستاده است، دیگر پرایدش را نمیبیند. پراید سفیدش پشت پردههای سفیدِ بیمارستانی پنهان شده است و تنها سایههایی از آن سویش پیداست. او مضطرب است، اینجا کجاست؟ بچه چه میشود؟ چه بر سر صندلیهای چرمی ماشینم خواهد آمد؟ نگران به چیزی که نمیبیند خیره است که یکباره صدای کودک به هوا برمیخیزد. محمد نفس راحتی میکشد و بیاراده لبخند بر صورتش مینشیند.
از بیمارستان یکراست به کارواش میرود. آب و کف همهچیز را از صندلی عقب میشوید اما مشکل اینجاست که روزها طول میکشد تا خشکِ خشک شود. محمد یک هفتهای از کار کردن در اسنپ باز میماند اما این اتفاق را اتفاقی مبارک میداند و آن را به فال نیک میگیرد. محمد فردای آن روز با پدر پارسا تماس میگیرد و جویای حالش میشود. پارسا و مادرش در سلامت کامل بودند و پدر از محمد بابت کمکهایش تشکر میکند.در ویدیوی زیر میتوانید داستان این تولد را از زبان خود این راننده فداکار بشنوید.
محمد خسروی کیست؟
محمد ۳۶ سال دارد و چهار سالیست که با اسنپ همکاری میکند. او از رانندگان قدیمی اسنپ است. از زمانی که اسنپ، اسنپ نبود و تاکسییاب بود، در آن حضور داشته است. او از شغل خود رضایت دارد و به آن عادت کرده است. او میگوید: «اگه صد بار دیگه هم این اتفاق بیوفته همین کارو میکنم. بارها برام پیش اومده که مسافر کمتوانی داشتم. کمکش کردم، ویلچرش رو جابجا کردم و هر کار دیگهای که از دستم براومده براش کردم. آخه با خودم میگم اینا هم هزینه میکنن هم مشکلاتش رو تحمل میکنن، اگه کمتوان نبودن که به امثال من نیازی نداشتن، پس حقشونه باهاشون خوشرفتاری بشه، جوری که احساس راحتی بکنن.»
تولد اول
مهرماه ۱۳۹۶ برای اولین بار کودکی در اسنپ به دنیا آمد. او محمدآیین نام دارد. تولد یک سالگی محمدآیین با تولد چهار سالگی اسنپ همزمان بود. در آن روز محمدآیین به همراه پدر، مادر و محمدرضا روشنضمیر (راننده خودرو) در این رویداد همراه اسنپ بودند. کیکی به شکل ماشین برای او تدارک دیده شد و او به کمک پدرش آن را برید. همراهی خانوادهی محمدآیین از این روز خاطرهای متفاوت را برای اسنپ ساخت.